قدرتی فراتر از "ابرقدرت جهان" (امام حسن عسکری ع، پدر انتظار)
شهادت امام حسن عسکری ع _ مشهد _ ۱۳۹۸
بسم الله الرحمن الرحیم
مناسبت شهادت امام حسن عسگری(ع) است در چنین روزی به شیوه ایشان باید اشاره کرد بخصوص که در مورد این بزرگوار کم و غیر دقیق سخن گفته میشود. و غیر از اسمشان و این که پدر ولیّ عصر(عج) هستند یکی دوتا ذکر مصیبت معمولی غالباً چیزی نمیدانند. به هریک از این بزرگواران، اهل بیت پیامبر اکرم(ص) که برسیم در ایام میلادشان و شهادتشان بسیار نکات از افقها و چشماندازهای مختلف، نگاه توحیدی، اخلاقی، معنوی، عبادی و در ذیل این نگاه معنوی و توحیدی و عبودیت اهل بیت(ع) بحث سیاستهای تربیتی، اجتماعی و سیاستهای اقتصادیشان و مبارزات سیاسیشان تلاش برای متشکل کردن، صف مؤمنین و مجاهدین و علویها و عدالتخواهان، چگونه ضربه دقیقتر و کارآمدتر به حاکمیت جور وارد کنند و ضربه کمتری به جبهه حق که تحت ستم است فشار وارد بشود شما میبینید همه چیز در اوج معنویت و در عین حال در اوج فراست و سیاست است. خیلی دقیق. یک نمونه بارز کار بزرگ ایشان است. من بعضی از روایات و منابعی که راجع به تعامل حاکمیت و امام حسن عسگری(ع) شده است از منابع شیعه و سنی – حالا هرچقدر فرصت کنم – بیش از 25 نمونه از مواجهه امام حسن عسگری(ع) با حاکمیت را در منابع شیعه، به این برسم ولی ابتدا خواستم از منابع اهل سنت استفاده کنم که عقاید شیعه را به عنوان ایشان راجع به عصمت و ولایت ندارند در عین حال ببینید با چه تعابیری از ایشان یاد میکنند. از منابع اهل سنت هم حدود 12 نکته اگر فرصت کنم خدمت شما عرض میکنم که فقط این چیزی نیست که شیعه گفته باشد همه منابع اسلامی راجع به ایشان این بحث را دارند. شما زندگی امام حسن(ع) تولد و شهادتشان و کل دوران زندگی ایشان را نگاه کنید اولین چیزی که به چشم شما میآید مسئله اسارت ایشان در طول تمام عمر است لقب عسگری که به ایشان داده میشود عسگر، یعنی مرکز پلیس و پادگان ارتش، آن هم سامرا، پایتخت خلافت عباسی. خلافت عباسی کیست؟ آن موقع بزرگترین قدرت نظامی جهان است. البته در دوره امام حسن عسگری(ع) اتفاقاً خلافت از داخل ازهم دارد میپاشد یعنی سه – چهار شاخه در بنیعباس هستند که اینها مدام علیه همدیگر دارند کودتا میکنند و الا به لحاظ بیرونی قوی بودند منتهی به لحاظ این اختلافات داخلی که مدام با هم بر سر قدرت کودتا علیه کودتا میکردند یک ضعف و فروپاشی از داخل خلافت شروع میشود یعنی حاکمیت در زمان امام حسن عسگری(ع) در اثر هم قیامها و انقلابهای متعدد هم شیعه و هم خوارج، هم گروههای دیگری در ایران، هم عراق، هم مناطق دیگری، هم بعضی از بقایای امویها در شمال آفریقا و آندلس و نقاط مختلف، گرفتار درگیریها و جنگهای داخلی است و بیشترین ضربه را از طرف شیعه خورده، و دچار ضعف شده است - این مهم است- منتهی عرض کردم که منشأ این ضعف در داخل است. و به اعتراف منابع تاریخ حکومتی اصلیترین منشأ ضعف بنیعباس در این دوران، قیامهای متعدد شیعه بود و بخصوص ضربهای که امام رضا(ع) در فرصت دو سالهای که از طرف مأمون پیدا کردند در مرو که مرکز خلافت بود و سیاستی که امام جواد(ع) تعقیب کردند که امام جواد(ع) در 25 سالگی شهید میشوند، امام حسن عسگری(ع) در 29 سالگی شهید شدند. یعنی شما ببینید به این سن چه کار کردند که به لحاظ معنوی، علمی، تربیتی و اخلاقی، مکتب اهل بیت(ع) را، قرآن و سنت را حفظ کردند در برابر دهها فرقه و جریان انحرافی شیعه و سنی، غیر شیعه و غیر سنی در جهان اسلام توانستند اینها را تبیین کنند، پاسخ بگویند و جلوی انحرافات را بگیرند و در عین حال در اوج عبودیت و معنویت و عبادت، تقوا و اخلاص و در عین حال تحت فشار حکومت به حدی که امام حسن عسگری(ع) تقریباً همه عمر در حبس است، خانه ایشان را آوردند در پایتخت وسط پایگاه نظامی، مرکز پلیس سیاسی، وسط خانههای سازمانی افسران و دژخیمان به ایشان چندتا اتاق دادند که ایشان آنجا زندگی میکردند باز گاهی آنجا هم میرفتند میدیدند که ایشان دارد کار میکند باز از آنجا هم امام حسن عسگری(ع) میگرفتند و زندان میانداختند! یعنی به آن حبس بازداشت خانگی در پادگان هم اکتفا نمیکردند و باز زندان هم میانداختند. آن وقت در این شرایط، اهل بیت(ع) توانستهاند امام جواد(ع) امام هادی(ع) که امام هادی هم همینجا شهید شدند و امام حسن(ع) یک شبکه بینالمللی در آسیا، آفریقا و حتی در جنوب اروپا منطقه آندلس که بخشی از حکومتها آنجا شیعی بودند، امویها بودند، عباسیها بودند شیعه هم بودند اصلاً یک شیعه در آندلس که اوج تمدن بود یک شهری ساخته بود که مثلاً شهر الزهراء، که از جمله یک شهر دانشگاهی بود و کتابخانههای بزرگ داشت و تعداد زیادی از دانشمندان بزرگ مثل پزشکان بزرگ به نام زهراوی که میگویند اینها اهل آنجا هستند که حالا توضیح خواهم دادم که شیعه در این دوران چه حرکات باشکوهی کرده و همه اینها به برکت کار اهل بیت(ع) بوده است. یک شبکه فعال سیاسی، نظامی، اقتصادی- مالی و تربیتی از خراسان ایران و مرزهای هند و چین، تا آسیای میانه، که روسیه فعلی و کشورهای بالا – شمال- میشود تا یمن و خود حجاز در جنوب، تا عراق، تا شام، اردن، فلسطین، شمال آفریقا، مصر تا مراکش و مغرب، یک چنین شبکهای را از داخل بازداشتگاه امام هادی(ع) و امام حسن(ع) رهبری کردند. اصلاً اگر مسئله عصمت و ولایت و عقاید شیعه را هم کنار بگذارید با همین معیارهای مادی نگاه کنید بالاترین سطح نبوغ سیاسی و مدیریتی و علمی، و این همه پیچیدگی، این همه قدرت تشکیلاتی، آن هم زیر صدتا ذرهبین حکومت، یعنی این قدر نگران است این خلافت که ابرقدرت جهان است، اینقدر نگران است که بعد از این که سیاست درهای باز و نمایش و آشتی ملی مأمون با حضرت رضا(ع) انجام میدهند و حضرت رضا(ع) در این دو سال از این فرصت استفاده میکنند و شیعه را که در زمان هارون کلاً لت و پار شده بود همه جا یا در زندانها یا در شکنجهگاهها یا تیرباران یا تبعید یا تحت تعقیب، مخفی بودند، حضرت رضا(ع) از این فرصت استفاده کردند و هم از زیرزمین روی زمین آمدند و از امکانات حکومت بنیعباس در زمان مأمون استفاده کردند چون مأمون در رودربایستی مانده بود بدون این که به این رژیم مشروعیت بدهند. حضرت رضا(ع) فرمودند من جزو حکومت شما نیستم، من در عزل و نصبها نیستم من کارهای نیستم من را به زور آوردم و در عین حال که امتیاز نداند ولی امتیاز گرفتند. خب حالا که به زور آوردید و دارید میگویید این حکومت حق ماست و دارید بازی درمیآورید خیلی خب ما نمیخواهیم حکومت بکنیم لااقل بگذارید شیعیان ما و طرفداران ما بیایند آزاد حرفشان را بزنند و امام رضا(ع) از امکانات حکومت استفاده کردند برای تقویت عظیم نهضت شیعه و عدالتخواهان و علویها، ضمن این که همان موقع هم اینها چندین جا انقلاب و قیام و جنگ مسلحانه کرده بودند همان زمان مأمون 4- 5تا حکومت علوی هم در مکه و مدینه و حجاز، در یمن، در عراق، در شام، در خراسان تشکیل میشد و مأمون برای این که بتواند اینها را کنترل کند در واقع مجبور شد از حضرت رضا(ع) دعوت کرد و گفت رئیس کل که شما هستید و همه جا دارید حکومت و قیام تشکیل میدهید و حکومتهای تکهتکه شیعی را یکی یکی دارید میگیرید، خب رئیس کلتان که ایشان است و بزرگ اهل بیت(ع) علیبنموسی الرضا(ع) خودِ ایشان اینجا پیش ما آمده است. حالا حضرت رضا(ع) که مظلوم بزرگ و مجهول بزرگ است. حضرت رضا(ع) مجهول بزرگ است. ما که طلبه حوزه مشهد بودیم و قم بودیم، این دوتا بزرگوار نه علیبنموسیالرضا(ع) را درست شناختیم نه حضرت معصومه(س) در قم را درست شناختیم. به هر کدام فکر میکنیم و اسمشان را میآوریم واقعاً نمیدانیم گریه کنیم، توی سر خودمان بزنیم، یا توی سر بقیه بزند که اینقدر اهل بیت(ع) برای خود شیعه مجهولالهویه هستند و وسط مرکز حوزه شیعه اینها مجهول هستند. اغلب فضلاء، حتی اساتید، حتی مدرسین بزرگ، بسیاری از این چیزها را اصلاً مطالعه نکردند و نمیدانند. تجلیل میکنند، عزاداری، زیارت، جشن میلاد، نمیدانند اغلب از ریزهکاریهای اهل بیت(ع) در مسائل تربیتی، در مسائل سیاسی، مسائل اخلاقی و معنوی، سبک زندگی، اقتصادی، اجتماعی، نگاهشان به خانواده، اصلاً این که اینها امام هستند مثل این که کلمه امام به کار میرود، امام یعنی مأموم یعنی مقتدا، وقتی نمیدانیم چیست به چه چیزی داریم اقتدا میکنیم؟ ما به جای اقتدا مدام تجلیل میکنیم، اقتدا نمیکنیم مدام تجلیل میکنیم! چون اصلاً بررسی نمیکنیم اینها هر کدام دهتا درس خارج فقه دقیقتر میخواهد راجع سیره اهل بیت که فقه زندگی، فقه اقتصادی، فقه سیاسی، فقه خانواده، فقه اجتماعی، فقه تعلیم و تربیت بیرون بیاید. همین امام حسن عسگری(ع) شما از صد هزار طلبه در قم و مشهد و نجف و اصفهان و شیراز بروید بپرسید و بگویید شما راجع به امام حسن عسگری(ع) 10 دقیقه حرف بزن ببینم چه میگویید؟ ایشان کیست؟ ایشان چه گفتند؟ زندگیشان چه بوده؟ و مواضعشان چه بوده؟ در مسائل فلسفی، عرفانی، فقهی، کلامی، ایشان یک عالمه بحث دارد با این که سانسور مطلق شده، 29 ساله شهید شده و که حضرت حجّت(عج) آن موقع 4- 5 ساله بودند و از امام زمان(ع) زندگی مخفی داشته است یعنی کل زندگی حضرت مهدی(ع) زندگی زیرزمینی بوده است. غیبت صغری که چند دهه طول کشیده، تمام این مدت حضرت حجت مخفی بوده و زندگی مخفی داشته، زندگی زیرزمینی، یعنی حکومت با تمام دستگاههای پلیسی دنبال ایشان بوده و نتوانسته پیدایش بکند و ایشان از مخفیگاههایی که مدام جابجا میشوند کل این تشکیلات وکالت شیعه و سازماندهی بینالمللی را رهبری میکردند تولد ایشان در وسط پایگاه نظامی پلیسی، و زیر ذرهبینهای سرویسهای اطلاعاتی یک ابرقدرت جهان بخصوص که مدام شیعه بودند که روایاتی شیعه نقل میکند که پسر امام حسن(ع) است که به عقیده خط اصلی شیعه، اوست که منجی است چون شیعه خطوط مختلفی داشت، انشعابات، انحرافاتی داشت و همه همدیگر را قبول نداشتند آن خط اصلی شیعه بود. لذا هم به دلیل زندگی سیاسی خود امام حسن(ع) نقش ایشان و هم به دلیل این وعدهای که شیعه نقل این طرف و آن طرف نقل میکرد اینها چهارصد چشمی مراقب بودند که ایشان تحت کنترل باشد و این بچهای که اصلاً نفهمیدند چه زمانی به دنیا آمد و خود این تاکتیکی که امام حسن(ع) آنجا اجرا کردند آن هم پیچیده است که این خانم بزرگ و شریف و مکرمه چطوری مخفی شد و بخشی از آن غیر عادی بود و بخشی برنامهریزی خودشان بود و این که بعد از این که مخفیانه ایشان به دنیا آمد چند ماه بعد خود امام حسن(ع) یک جوری که دستگاه اطلاعاتی مطلع بشود بعد از شهادت امام حسن(ع) تا یکسال و خوردهای اهالی آن خانه بازداشت هستند و کل اهالی آن خانه تحت کنترل هستند که یک وقت کسی بچهای به دنیا نیاورد و آخرش هم نمیفهمند که چه شد! خب زندگی امام حسن را ببینیم هیچ کس مثل امام حسن عسگری(ع) نیست که که تمام زندگیاش بازداشت بوده است حالا بعضیها گفتندکه ایشان بعد از بازداشت امام هادی(ع) که از مدینه به سامرا پایتخت آوردند آنجا به دنیا آمدند یک نقل هم هست که ایشان در سامرا به دنیا آمدند، یعنی در زندان به دنیا آمده است. ولی نقل مشهورتر این است که ایشان قبل از بازداشت امام هادی(ع) به دنیا آمدند. خودِ جریان حضرت هادی(ع) که ایشان را بغداد و سامرا آوردند و مسائل و پیچیدگیهای عجیبی دارد کار بزرگی که ایشان کردند، و باز اهمیت کار حضرت رضا(ع) این است که بعد از ایشان هر سه بزرگوار همه در شدیدترین خفقانهای حکومتی بودند ما نمیفهمیم اینها چطوری سیاسی نبودند که یکی را 25 ساله میکشند یکی را 27 ساله و دو نفر در زندان زندگی کردند و همانجا در زندان دفنشان کردند اینها چطوری سیاسی نبودند؟ این که دین از سیاست جداست و یا میگویند شیعه با ولایت اهل بیت کار دارد، ما با سیاست چه کار داریم! ولایت اهل بیت(ع) این است، اینها اصلاً نمیتوانستند نفس بکشند، برای چی؟ برای این که اینها برای حکومت و سیاست خطر بودند برای این که اینها ادعای حکومتی- سیاسی داشتند. اینها یک تعریفی از عدالت داشتند از حاکمیت، دولت حق، دولت باطل، حقالناس، حقالله، در مسائل اقتصادی، سیاسی، برای این که اینها در حوزه مدیریت یک پروژه داشتند، در حوزه تمدنسازی، بحث فقط مسائل عبادی شخصی نبوده، فقط فقه فردی نبوده، یک فقه اجتماعی و حکومتی داشتند و الا مگر بزرگان و فقهای اهل سنت، مگر جناب احمدحنبل همین زمان امام هادی(ع) و چند سال هم بعد از فوتشان، خلفا که میآیند بعضیهایشان با فقه شافعی که استاد احمد حنبل است و بعضیها با فقه احمد حنبل، با این که خود شافعی به لحاظ سیاسی میگفتند حق حکومت با اهل بیت(ع) است منتهی خب بنیعباس میگفتند ما اهل بیت هستیم، چون میدانید که بنیعباس هم جزو بنیهاشم هستند، اهل بیت(ع) به تعریف ما شیعه که فرزندان علی و فاطمه(س) هستند هم اینها جزو بنیهاشم هستند هم بنیعباس، بعضی از فقها، فقهها را فقه حکومتی کردند فقههایی که مزاحم قدرت نبود! بلکه تابع قدرت بود! به اهل بیت(ع) احترام میگذاشتند. شما میدانید هرچهارتا مذاهب اهل سنت هر چهارتاییشان به ائمه اهل بیت احترام میگذاشتند و میگفتند اینها اعلم و اعبد افراد هستند، اینها عالم و زاهد و باتقوا هستند، یک کلمه علیه اینها نگفتند، البته طبیعتاً اختلاف نظر داشتند و همهشان بیواسطه و باواسطه شاگردان اهل بیت(ع) بودند دو نفر که شاگردان مستقیم امام صادق(ع) هستند جناب مالک رهبر مالکیهاست که اهل سنت آفریقا و بعضی از اینها مالکی هستند، حتی امارات هم به نظرم مالکی هستند و ابوحنیفه که احناف که از بالکان تا ترکیه که زیر نظر عثمانی بوده، چون فقه عثمانی حنفی بود همه اینها حنفی بودند تا این طرف آسیای میانه تا خراسان ما، حنفی هستند. شرق آسیا شافعی هستند، بخشی از آفریقا شافعی هستند. حنبلیها از همه کمترند که بیشتر در خودِ عربستان و قطر هستند. لذا رهبران اکثر اهل سنت اهل بیت(ع) را به عنوان این که اینها انسانهای شریف، عالم، بزرگ، پاک، ملا، باتقوا، اهل آخرت هستند همه اسم بردند و قبول داشتند به حدی که میگفتند ما از اینها عابدتر ندیدیم و نمیدانیم. خب امام حسن(ع) پدر بزرگوارشان که در همین پادگان در زندان هستند در عین حال ماجراهای عجیبی امام هادی(ع) دارند که شماها اصلاً نمیدانید و نشنیدید چون در بعضی از منابع هست که من نمیبینم جایی ذکر بشود. چقدر پیچیده و زیبا ایشان عمل کردند و درست در چشم حاکمیت و رژیم، نگاه میکردند در عین حال کارهایشان را داشتند میکردند و او نمیفهمید و این کاری که امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) کردند. امام حسن(ع) هم از قبل، از طرف پدر و به دلیل پدرشان امام هادی(ع) تحت فشار است و در بازداشت است، امام عسگری(ع) از وقتی که کودک بوده در زندان بوده و در زندان و بازداشتگاه بزرگ شده است زیر کنترل دقیق سرویس اطلاعاتی حکومت. و هم از طرف فرزند که ندا رسیده که ندای ظلم را در سطح جهان بهم خواهد ریخت. و جدا از ایشان، خود ایشان کار عظیمی که دارند انجام میدهند. حالا ببینید در منابع برادران اهل سنت چه میگویند. اولاً حضرت رضا(ع) کار عظیمی کردند چنان خودشان را در آن دو سال تثبیت کردند و آبروی حکومت را بردند و مأمون وقتی دید که باید برگردد و بغداد برود و الا کل حکومت ممکن است آنجا از دستش برود حضرت رضا(ع) را در مسیر راه شهید میکند در همین طوس. میدانید مشهد شهر نبود، اینجا نزدیک طوس است و اینجا یک مناطق حاشیهای بود و اغلب اهل سنت، محبّ اهل بیت(ع) بودند چنانچه نیشابور که حدیث سلسلهالذهب حضرت رضا(ع) آنجاست این روایت سلسلهالذهب را به درخواست مردم سنی و علمای بزرگ سنی در نیشابور بود که اینها سنیهایی محبّ اهل بیت(ع) بودند که وقتی حضرت رضا(ع) میخواستند بروند اهل سنت آمدند سمّ اسب ایشان را از باب تبرّک میبوسیدند و اینها گفتند حالا که دارید میروید یک جمله یادگاری بفرمایید. همه آنها اهل سنت بودند. داخل شیعه یک خطی بوجود آمد که تا موسیبنجعفر(ع) را قبول داشت علیبنموسی(ع) را قبول نداشتند که حضرت رضا(ع) یک کار بسیار مهمی که کردند این بود که چندتا انشعاب را که تا قبل از ایشان شده بود بخاطر خفقان حکومت مخصوصاً زمان هارون و موسیبنجعفر(ع) نمیگذاشتند اینها حرف بزنند که خب حالا زندانها و شکنجهها و تبعیدهای حضرت موسیبنجعفر(ع) که زبانزد است ایشان هم یک کارهای عظیمی کرد- که هیچ کدام اینها را نمیدانیم- حضرت رضا(ع) کاری کردند که چنان سیطره یعنی مشروعیت علوی و اهل بیتی را اثبات کردند که دیگر تا سه نسل میگفتند ابنرضا، یعنی امام جواد، ابنرضا، امام هادی را میگفتند ابنرضا، امام عسگری را هم میگفتند ابنرضا. یعنی حضرت رضا(ع) یک چنین تثبیت قدرت و مشروعیتی کردند که این خودش معنا داشت که اینها پسر رضا هستند. خب این ابناءالرضا، این سه ابنالرضا که هرسهتای اینها را شما در جوانی و میانسالی کشتید و اصلاً نگذاشتید اینها حرف بزنند و نفس بکشند. بعضی از شیعیان هم میگفتند که بعد از حضرت رضا(ع) کسی نیست. یک عده میگفتند موسیبنجعفر(ع) مهدی است و نمرده، غیبت کرده و بعد برمیگردد و میآید. یک عده هم حتی راجع به حضرت رضا(ع) خط اصلی شیعه گفتند ابنالرضاست که این خط قطع نشده و ادامه دارد. ابنالرضا یک پیام به شیعههای انحرافی و شیعههای افراطی بود چون بعضیها را گفتند موسیبنجعف(ع) خدا بود، مثل مسیحیها راجع به حضرت عیسی(ع) چه میگویند که او پسر خداست، مثل مسیح به آسمان رفته و دوباره برمیگردد. غلات شیعه این وسط بوجود میآمدند، در برابر همه اینها یک پیام به آنها داشت یک پیام به حکومت، یک پیام به افکار عمومی. نگه داشتند حضرت امام حسن عسگری(ع) در قلب قدرت خلافت جهانی بنیعباس و در مرکز پلیسیترین و نظامیترین مرکز حکومت، و بین صدها و هزاران نیروهای نظامی و اطلاعاتی، که این خانه وسط اینهاست حتی بعد نگذاشتند اینها را بیرون ببرند تشییع جنازه اینها میترسیدند توی شهر و پایتختشان بروند حتی میگفتند در خانه، در همان بازداشتگاهها دفنشان کردند. این مسجد سامرا که این دوتا بزرگوار پدر و پسر کنار هم هستند این خانه و زندانشان است. همانجا دفنشان کردند. اینقدر حاکمیت از اینها ترس داشته است. یعنی میگفته اگر اینها را ده روز ولشان کنید، قدرتی که از اینها حکومت میدیده، ارزیابی آن این بوده، اگر امام هادی و امام عسگری را در پایتخت، هیچ کار سیاسی علنی هم نباید بکنید به لحاظ نظامی که اصلاً حرفش را نزنید. خطر انقلاب است. امام جواد(ع) 25 ساله که شهید شدند تمام شده، امام حسن عسگری(ع) که اوج تحمل آنها این بود که ایشان را در 28- 29 سالگی شهید کردند دیگر نتوانستند تحمل کنند. این دوران، دورانی است که رژیم بخاطر عمدتاً فشارها و انقلابهای شیعه، و جریانهای مختلف شیعه، شیعه اسماعیلی، شیعه زیدی و شیعه امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) که بعداً اثنیعشری میشود. سهتا موج عظیم قیام و انقلاب و تشکیل حکومت توسط شیعه این زمان انجام شده است یعنی فرقههای مختلف شیعه به شدت قوی هستند شیعههای زیدی، چون زید قیام مسلحانه کرد دنبال زید رفتند که شهید شد، زید هم انسان بسیار شریفی است امام سجاد(ع) از این پسرشان تعریف کردند، امام باقر(ع) از این اخویشان تجلیل کردند، امام صادق(ع) از عمویشان تجلیل کردند. همین یمنیها شیعیان زیدی هستند همیشه هم قائل به قیام مسلحانهاند و شعارشان این است در هر دورهای هرکس از اهل بیت(ع) و سادات اهل بیت پیامبر(ص) قیام مسلحانه بکند ما با او بیعت میکنیم چون اینها قیام به سیف کردند. زیدیه توانستند هم در یمن و هم در بخشهای دیگری و هم در ایران، در همین دوران حکومت تشکیل بدهند در زمانی که امام حسن عسگری(ع) در بازداشت هستند در شمال ایران، طبرستان، مازندران و این مناطق، حکومت علوی شیعی زیدی تشکیل شد که البته بعدها اینها هم اثنیعشری شدند و این حکومت خیلی برکات داشت بین شمال ایران و یمن اینها دوتا حکومت شیعه علوی مدام در رفت و آمد بودند به همدیگر نیرو و کمک میرساندند الآن شما بروید شمال ایران، مرقد بعضی از امامزادههای شیعه را مثل آستانه اشرفیه را میبینید اینها جزو رهبران شیعیان زیدی هستند. شما شهدای یمنی در شمال ایران دارید، شهدای مازندرانی در یمن دارید، هزار سال پیش، آنجا الآن قبرستانشان هست، یعنی اینها با هم ارتباط چریکی، اسلحه و مالی داشتند به حکومت اهل بیت(ع). خب اینها محصول کار موسیبنجعفر(ع) بوده، محصول کار حضرت رضا(ع) بوده، محصول کار امام هادی(ع) بوده، یکی حکومت شیعیان زیدی که یک قدرت مستقل تشکیل دادند. شیعیان اسماعیلی خیلی قویتر، چند وقت بعد از شهادت امام هادی(ع) است که سهتا حکومت بزرگ تمدنساز شیعی تشکیل میشود یکی در شمال آفریقاست، - مغاربه- که مغرب تا مراکش را میگویند مصر و تونس، الجزایر، لیبی، مراکش، در آندلس است که اروپای بسیار پیشرفته اسلامی بوده، شیعه حکومت تشکیل داده، و بعد فاطمیون، بعد از مدت کوتاهی در سیصد و خوردهای سال - سال سیصد و اندی- تشکیل شدند، فاطمیون که قرنها یکی از بزرگترین تمدنهای تاریخ بشر به لحاظ علم بودند همین الازهر که الآن دانشگاه بزرگ اهل سنت است این الأزهر برای هزار سال پیش برای فاطمیون است این به نام حضرت زهرا(س) الازهر نامیده شده است یعنی دانشگاه شیعه بوده. شهری به نام قاهره را اینها ساختند، شهری به نام قاهره وجود نداشته، قاهره پایتخت مصر را شیعیان فاطمی ساختند. یک جریان عظیمی به نام ادریسیها، ادارسه، اینها از اولاد و باقیماندههای نهضت جناب زید است. جناب زید که شهید میشوند دوتا از فرزندان امام حسن(ع) در این جنگ و عملیات، چندین نفر هستند از جمله این دوتا برادر هستند که اینها مجروح میشوند و جانباز میشوند و از معرکه فرار میکنند، و این دوتا از هم جدا میشوند یکی به سمت یمن و ایران میرود حکومت شیعی تشکیل میدهد و آن اخویاش شمال آفریقا میرود و یک حکومت عظیم شیعی آنجا تشکیل میدهد. هر کدام اینها یک نفری، این چه قدرت و تربیتی است که دو نفر آدم در جنگ مجروح شدند جانباز، تحت تعقیب حکومت بنیامیه هستند یکی رفته ایران و یمن، بعد از مدت حکومت عظیم و تمدنساز تشکیل میدهد و یکی به شمال آفریقا میرود و بعد هم ادرسیون و بعد هم فاطمیون تشکیل میشود. کمکم بنیعباس این قدر ضعیف میشود که فقط خودش هست و عراق! اسمش همه جا هست، اسماً از ایران، خراسان، مرزهای هند تا کل شمال آفریقا تا جنوب اروپا و از آن طرف هم تا یمن، و از این طرف هم تا آسیای میانه بزرگترین قدرت جهان، خلافت عباسی است ولی فقط اسمش هست. چندین جا حکومتهای شیعه تشکیل شده است. شیعه اسماعیلی، شیعه اسماعیلی هم میدانید که تا امام صادق(ع) آمدند بعد سراغ موسیبنجعفر(ع) نیامدند، برادر ایشان جناب اسماعیل که او هم انسان بسیار وارسته و شریفی بود ولی جوانمرگ شد و از دنیا رفت ولی بعد از آن شیعه، بخصوص موسیبنجعفر(ع) که مدام تحت تعقیب و زندان بودند، و یا مدتها تحت تعقیب بودند، دستگاه هارون مدتها دنبال امام(ع) میگشت نمیتوانست او را پیدا کند بعد میگفت یک مرتبه سرویس اطلاعاتی هارون، خبر میداد که موسیبنجعفر(ع) را در اردن و فلسطین در منطقه کوهستانی دیدند. آنجا نیرو میفرستند پیدا نمیکنند، دو ماه بعد میگویند ایشان را نزدیک یمن دیدند! آنجا بسیج میشوند موسیبنجعفر(ع) را پیدا نمیکنند، 6 ماه بعد- 9 بعد میگویند ایشان را در ایران دیدند. موسیبنجعفر(ع) مخفی هستند، حضرت رضا(ع) فرزند ایشان در مدینه علناً دارند در سن 20 سالگی جوان، دارند رهبری علنی میکنند ولی ظاهراً به لحاظ سیاسی موضع محکمی نمیگیرند اما موسیبنجعفر(ع) پدر ایشان یک شبکه قوی مبارزاتی دارند تا بالاخره گیر میافتند چندین بار بازداشت شدند و تبعید شدند تا آن زندان آخر که در زندان شهید میشوند که حکومت سراغ این بزرگان و رهبران مذاهب اهل سنت که آنجا هستند میروند و میگوید شما بیایید شهادت بدهید که این به مرگ طبیعی مرده و ما او را نکشتیم و الا الآن همه جا میگویند ما موسیبنجعفر را کشتیم شورش میشود! حتی پایتخت شورش میشود که این یکی از رهبران 4 مذهب اهل سنت است و میگوید من شهادت دروغ نمیدهم چون بنده خبر ندارم که شما کشتید یا خودش فوت کرده! ما فقط خبر داریم که ایشان مدتها در زندان است و دارد شکنجه میشود. من چنین شهادتی نمیدهم که به مرگ طبیعی ایشان از دنیا رفته است. که جنازه ایشان را به عنوان یک جنازه عادی به پل بغداد میآورند ولی یک تشییع عظیمی میشود و شهر پایتخت حکومت فلج میشود و کل ملت عزادار میشوند شیعه و سنی، همه. ولی این اشتباه را در مورد امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) نمیکنند یعنی اجازه تشییع در سامرا در پایتخت نمیدهند و همانجا دفن میکنند بخاطر پایگاه عظیم مردمی اینهاست.
خب پس دقت کنید آن شیعه اسماعیلی که اینها بعد گفتند که بله موسیبنجعفر مهدی بوده، اسماعیل نمرده، ایشان مهدی است به غیبت رفته، مهدی همان اسماعیل است. بعضیها گفتند نه اسماعیل از دنیا رفته است چون همان موقع هم یک عده مرید جناب اسماعیل بودند چون حضرت صادق(ع) در مورد ایشان خیلی تصریحات خوبی دارند این تعبیر که «اسماعیل یشهد أن لااله الاالله» که عمداً روی کفن ایشان بنویسند که همه بفهمند ایشان از دنیا رفت این را عمداً مینویسند که بعضی از جریان اخباری ما میگویند مستحب است روی کفن بنویسید اسماعیل یشهد... در صورتی که او اسمش اسماعیل بود که امام گفت روی کفنش بنویسید اسماعیل یشهد... الآن ما داریم که بعضیها وصیت کردند روی کفنش بنویسد اسماعیل یشهد که فلان... خب اسماعیل یشهد به شما چه مربوط است تو باید شهادت بدهی نه اسماعیل! میگوید نه، روایت این است و در خبر گفته اسماعیل، و ما باید به خبر گوش کنیم و بگوییم اسماعیل یشهد! به فرزند اسماعیل و اسماعیلیان رفتند سراغ فرزندان و نسل جناب اسماعیل، این هم یک خط دیگر شیعه بود، شیعه اسماعیلی که اینها هم کارهای عظیمی کردند هم به لحاظ سیاسی و اقتصادی و تمدنسازی، هم به لحاظ عملیات نظامی و چریکی. این "حسن صباح" را که حتماً شنیدید که غربیها به اینها "حشّاشین" میگویند اساسین، یعنی اینها فکر میکردند اینها چون عملیاتهای استشهادی میکردند میگویند اینها انتحاری میکنند حتماً به آنها حشیش میداده، اهل مواد بودند و دیوانه بودند و الا آدم سالم هیچ وقت این کارها را نمیکند. این شیعههای اسماعیلی یک گروه درست کرده بودند که حکومت سلجوقیان که به تبع یک جریانی از بنیعباس که ضد شیعه بود بعد از آل بویه آمدند اینها آن زمان یک قدرت عظیمی بودند که حکومت سلجوقیان روم که همه جا در ایران و... قدرت برتر بودند از پسِ مبارزات چریکی اینها برنمیآمدند اینها دو- سهتا حکومت داشتند که مرکز اصلیشان هم مصر – فاطمیون- شده بود و خیلی از بزرگان جهان اسلام از اینها هستند البته خب ما با اختلاف مشرب دارند، گرایشات انحرافی در آنها بوجود آمد اما یکی از بزرگترین تمدنها را در تاریخ اسلام ساختند، بزرگترین کتابخانهها و بیمارستانها و دانشگاهها را ساختند و شیعه خیلی در این قضایا نقش داشت. اینها که آنجا بودند، بعد گروههای تبلیغی مخفی میفرستادند به کل جهان اسلام و مناطقی که دست حکومت بود مثلاً زمان سلجوقیان. مثلاً جناب "ناصرخسرو قبادیانی" را شنیدید ناصرخسرو خیلی قوی است یک انقلابی علوی است که دفن او هم ظاهراً در افغانستان فعلی است. ایشان جزء مبلّغین مخفی اسماعیلیه است یعنی از ایران به مصر رفته آموزش تشکیلاتی و چریکی و نظامی دیده و آموزش معرفتی دیده با یک عدهای و به عنوان سرحلقه تبلیغی مخفی یک جریان، خود ناصرخسرو به ایران میآید افغانستان، هند، پاکستان، در بخارا یک منطقهای در خراسان، یک تشکیلات عظیم شیعی انقلابی درست میکند و خودش سلسلهجنبان یک ادبیات شیعی انقلابی شده است که به شاعران درباری ایرانی میگوید که شما این شعر را و این مروارید را خرج این خوکها میکنید ولی ما شعر و ادبیاتمان را اینجا مصرف نمیکنیم ما در مسیر توحید و عدالت مصرف میکنیم. اینها گروهی از شیعه هستند که تا امام صادق(ع) آمدند بعد دیگر نیامدند! یعنی آمدند ولی خطشان جدا شده است. خب شیعه یک چنین کارهای عظیمی کرده که همه اینها در زمان امام حسن عسگری(ع) است یک علتی هم که حکومت میترسد امام هادی و امام حسن عسگری را کلاً به زنجیر کشیده برای این که میداند اگر اینها هم بیرون بیایند تنها مرکزی که در اختیارشان هنوز مانده، خودِ عراق و بخشی از ایران است که این را هم از دست میدهند. ضمن این که همان زمان چندین انقلاب شده که یا شیعی بودند یا با پرچم شیعی در همین عراق بودند. قیام بردگان در صاحب زنج بود – که شنیدید – قیام بردگان سیاه در استان بصره عراق و استان خوزستان ما بود که از بصره و آبادان و اهواز دست اینها میافتد و این بردگان با شعار شیعی و علوی، 15 سال تمام ارتشهای بنیعباس و حکومت را که بیخ گوششان در عراق است شکست میدهند. حتی رهبران اینها ادعا میکند که من جزو اهل بیت هستم من بچه علیام! که البته شیعه قبول ندارد و میگوید این را گفت برای این که کارش بگیرد و الا اصلاً جزو اهل بیت نبود، ولی گفته که من جزو نسل علیبنابیطالب و فاطمه زهرا هستم و با شعار و جنبش شیعی قیام کرد. جنوب عراق و جنوب ایران، مدتها حکومت دست اینها بود، بردهها قیام کردند و رفتند تمام خانههای بردهداران و کل اموال سرمایهداران را مصادره کردند دقیقاً عین همین رابینهود در فیلمهای خارجی، منتهی اینها واقعی بودند و آنها قلابیاند. دقیقاً صاحب زنج با شعار اهل بیت، میرود توی بصره، توی جنوب عراق و در جنوب ایران میآید در خوزستان، اهواز، آبادان، هرچه بردهدار و سرمایهدار است تمام پول ها و قصرهایشان را مصادره میکند و بین بردهها تقسیم میکند و میگوید شماها عرق ریختید و اینها دارند میخورند و خیلی هم خشن، بعضی از اینها را خیلی خشن اعدام میکند و بعد هم به حکومت میگفته تو هم در رأس بردهدارها هستی، اگر راست میگویی تو هم بیا، که چندین بار حکومت کل ارتش خود را میفرستد ولی شکست میخورند. تا این که بالاخره اینها شکست میدهند. یک بحث هم راجع به امام حسن عسگری(ع) در همان بازداشتگاه هست که میگویند اینها ادعا میکنند شیعه هستند شما نظرتان چیست؟ خب حالا امام حسن عسگری(ع) در زندان و بازداشت چه بگوید؟ چندین بار هم اینها اقدام به ترور و مسموم کردن امام حسن عسگری(ع) کردند. مسموم کردن خیلی کار آسانی است، - الآن تغذیه شما را به من بسپارند یعنی بگویند غذای اینها با تو، من تا ده روز دیگر یک نفرتان را زنده نمیگذارم – چون آدم که نمیتواند نه غذا بخورد نه آب، باید یک چیزی روزی چند بار خورد، نمیشود هم که مدام مراقب بود، سم هم که یک چیزی نیست بگویند ببین آن رنگش فرق کرده پس سم است! سم یک چیز کوچک تزریق میکنند توی انار، توی انگور، توی غذا، توی آب، به پوست، همین الآن هم هست مثل آب خوردن مسموم میکنند در دنیا همینطور است. خیلی از دوستان ما میگفتند این طرف و آن طرف میروی آب میگذارند، یا چیزی تعارف میکنند برمیدارید میخورید خیلی از این چیزها ممکن است مسموم باشد خیلی راحت میکشتند. امام حسن مجتبی(ع) را بیش از 20 بار معاویه مسموم کرده یعنی پروژهاش را اجرا کرده و امام حسن(ع) او را دور زدند تا بار بیست و یکم مسموم میشود. اینطوری نیست که بگویید چرا ائمه ما همه مسموم شدند مگر حواسشان نبوده؟ مگر میشود حواستان باشد؟ شما تحت کنترل اویید و کل زندگیتان توی مُشت آنهاست، رفت و آمدی نمیتوانی بکنی، غذا، آب، هرچه هم ملاحظه کنی. لباست را مسموم میکنند، در نزدیکترین آدم تو نفوذ میکنند، آنجا هم چهار – پنجتا قیام مسلحانه بزرگ علیه حکومت میکنند در همان زمانی که امام حسن عسگری(ع) تحت کنترل حکومت در سامرا هستند اتفاق افتاده که حکومت میگفته همه اینها زیر سر حضرت(ع) است، همه اینها با این ارتباط دارند! امام حسن عسگری(ع) میگفته که من که تحت کنترل شما هستم بر چه اساسی این حرف را میزنید من چطوری میتوانم با اینها ارتباط داشته باشم؟ همین قیام صاحب زنج، زنج یعنی زنگیها، سیاهها، گفتند که میگویند اینها شیعه هستند و این هم از اهل بیت شماست، شما باید نظرتان را بگویید شما اینها را تأیید میکنید یا نه؟ با اینها ارتباط دارید یا نه؟ امام حسن عسگری(ع) طبق بعضی از نقلها میگوید من چطوری با اینها ارتباط دارم؟ من اینجا در زندان شما هستم آنها آن طرف در جنوب عراق هستند، ما مرکز عراقیم، من چطوری با آنها ارتباط دارم؟ میگوید که رهبرشان گفته بچه فاطمه و علی جزو شماهاست. امام حسن عسگری(ع) میگویند که خب بگوید، ایشان جزو فرزندان اهل بیت نیست. یعنی تا این حد اینها همه چیز را به امام حسن عسگری(ع) وصل میکردند. کسی که میگویند وقتی که شهید شده 28- 29 ساله بوده، آن زمانی که این اتهامات را به ایشان میزدند مثلاً امام حسن عسگری(ع) 20 سالهشان بوده است. امام حسن عسگری(ع) در 18 سالگی متهم میشوند که دوتا حکومت تحت نفوذ تو تشکیل شده است، ایشان 23 ساله بودند که بازدوباره با ایشان برخورد میشود و آنها به حبس و بازداشت خانگی اکتفا نمیکنند همانجا میگویند او را زندان بیندازید. سه چهار بار، دستور اعدام قطعی ایشان را میدهند که همین الآن بروید کار او را تمام کنید و سرش را زیر آب کنید که حالا آن ماجراهایی دارد روایاتی هست که من همه را نمیرسم عرض کنم.
ارتباط امام حسن عسگری(ع) با کل شیعه و غیر شیعه بطور صددرصد قطع میشود یعنی حتی اجازه نمیدادند کسی به عنوان میهمان احوالپرسی خدمت امام حسن عسگری(ع) برود. اگر مریض میشد حکومت طبیب و تیم پزشکی حکومت باید میرفت، هواخوری و با خانواده برویم بگردیم و... این حرفها را نداریم! نامهنگاری کلاً ممنوع، با وجود این، دهها مورد، - این جالب است –مکاتبات امام حسن عسگری(ع) است با دورترین نقاط جهان اسلام از داخل همین بازداشتگاههای اینها و اینها نمیفهمند. این خیلی مهم است این نامهها چطوری میرفته و میآمده؟ همین الآن حداقل ما 4- 5تا از مکاتبات مهم امام حسن عسگری(ع) را داریم. اینها در دورهای که حتی دوربین انگار روی این خانه است، پنجرههایش و درهایش همیشه مأمور ثابت داشته است، و ایشان هم از بچگی جلوی چشم اینها بوده تا وقتی که ایشان را شهید کردند در این وضعیت ایشان، این ارتباطات را داشته، زیر نظر جاسوس خلیفهها، ارتباط و تشکیلات را در سطح جهان برقرار میکنند و بعد هم یک مرتبه حکومت اعلام میکند که بله ایشان مریض شدند! که کاملاً صحیح و سالم بودند یک مرتبه میگوید ایشان مریض شدند! حکومت میترسد که نکند همه جا پخش کنند که ایشان هم مثل پدرش، هر دو را ما کشتیم چون در مورد هر دو فیلم بازی میکردند، دستور داد که خبرش در پایتخت در سامرا پخش بشود که تیم پزشکی خود خلیفه بالای سر ایشان برود و حتی قاضیالقضات خانه ایشان بروند که ایشان بستری شدند و حالشان خراب شده، همانجا باشند و بعد هم که ایشان شهید میشوند که امام حسن عسگری(ع) در همان شرایط به چندین نفر گِرا میدهند و میگویند که اینها این کار را کردند به شیعه و به همه جا بگویید. بعد هم احترام، سروصدا، تبلیغات، ولی نمیگذارند ایشان تشییع آزاد مردمی بشود و میگویند که ایشان را کنار پدرشان دفن کنید. در همین دوره هم جناب "عثمانبنسعید" که از نوّاب خاص است میفرماید که بگویید ایشان بیاید که بالای سر من باشند، که ظاهراً یکی دو روز او با امام حسن عسگری(ع) است و از جمله سفارش میکنند که مراقب باش که اینها یک تشییع جنازه برای من بگیرند که یعنی ما را بخواهند مصادره کنند! این را مراقب باشید که هرکسی نیاید نماز بخواند و هر کاری نشود، یک مصیبت دیگر هم که ایشان داشتند اخویشان است، به قول شیعه جعفر کذّاب! این جعفر، پسر معصوم(ع)، برادر معصوم(ع)، برادر امام زمان(ع) که متأسفانه یک آدم فاسدالاخلاقی بوده است. ایشان اولاً نقل شده که الکلی بوده و مشروب میخورده، اوایل، گاهی با حکومت بخاطر پدرش اصطکاک داشت ولی بعداً حکومتی شد! و حتی خلافت شروع میکند ایشان را در برابر امام حسن عسگری(ع) و بعد هم راجع به حضرت حجّت(ع) عَلَم میکند که مگر نمیگویید اهل بیت؟ خیلی خب این هم از اهل بیت است و پسر امام هادی است! این هم ابنالرضا است! اخوی جنابعالی است! شیعه چرا او رهبر باشد چرا جعفر نباشد؟! حکومت از جعفر حمایت میکند و جعفر یک مدتی هم کلاهبرداری میکند و حتی بعضی از اموال مربوط به شیعه را به اسم این که ما اهل بیت هستیم میرود بالا میکشد که البته نقل شده که بعداً توبه کرد، و اصلاح شده، بعضیها این را گفتند - حالا ما نمیدانیم که توبه کرده یا خیر – ولی این را میدانیم که بعد از شهادت امام حسن عسگری(ع) حکومت گفت تو برو نماز بخوان! و آمد جلو ایستاد که به پیکر مطهر امام حسن عسگری(ع) نماز بخواند که ایشان اخوی من است، که معنی این نماز این بود که رهبری بعدی با من است! آنجا دیدند کودکی که اغلب اصلاً ایشان را ندیده بودند مخفی بود، چون امام حسن عسگری(ع) به چهل نفر از افراد خاص با یک شرایط خاص ایشان را نشان دادند که شاهد باشید ایشان به دنیا آمده و پس از من ایشان است و مهدی این است. ولی اغلب شیعه اصلاً ایشان را ندیده بودند و خبر نداشتند که ایشان متولد شده چون این خبر از حکومت هم مخفی بود. این خبر یعنی بریزند و پیدا کنند و بکشند، یک مرتبه آنجا ایشان ظاهر شدند که همه شیعه و هم حکومتیها نمیدانستند ایشان کیست، میگویند ما دیدیم آمد و به جعفر گفت عمو لطفاً کنار بروید این کار شما نیست این نماز را من باید بر پدرم بخوانم و نگذاشت جعفر نماز بخواند و ایشان نماز خواند. بعضی از آخوندها و فقهاء حکومتی گفتند که مگر بچه نابالغ نمازش درست است؟ چرا تو جلو میایستی برای نماز؟ حتی نماز میّت، مگر نابالغ نماز معنی دارد، بعضی از این طرفیها گفتند که خب سر امام جواد هم همین مسئله بود ایشان هم که 8 ساله بود که امام جماعت میشد، گفتند اتفاقاً همانجا هم بعضی از علمای شیعه گفتند چطور میشود ایشان امام باشد در حالی که بالغ هم نیست چطور امام ماست؟ که یک بحثی شد و بین شیعه اختلاف شد و آن موقع حکومت بعد از امام رضا(ع) از این قضیه استفاده کرد. خب حالا ایشان را در همان خانه که زندانشان و بازداشتگاهشان بود غسل دادند. فقط بدانید وضعیت خلافت در این زمان اینقدر درگیریهای داخلی شده و این جز کار و زحمات و مبارزات اهل بیت(ع) بود بخصوص موسیبنجعفر(ع) و حضرت رضا(ع) و امام جواد(ع) و امام هادی(ع). در این زمان، زمانی رسید که بعد از متوکل خود بنیعباس مثل گرگ به جان هم افتادند. بنیعباس سه شاخه داشتند، شاخه ایرانی، که اینها بنیعباس را سر کار آوردند یعنی از همین خراسان و ابومسلم بودند، و مادر مأمون که ایرانی بود و پدرش هم که هارون است. خود هارون هم میدانید که ایرانی است، یعنی بچه تهران است! هارون در شهرری به دنیا آمده و در مشهد از دنیا رفته است، یعنی تهران متولد شده و مشهد از دنیا رفته! پایگاه اینها زمان مأمون خیلی ایرانی بود شاکله اصلی بنیعباس ایرانی بود بعد شاخه عربی داشت که امین برادرش بود و بعد از این که کشته شد و شکست خورد و مأمون آمد بین این دو شاخه، که آنها در بغداد بودند و اینها در خراسان و مرو بودند مدام جنگ قدرت بود بعد که مأمون تصمیم گرفت به بغداد (مرکز) برود چون حاشیه بود و کل حکومت را در اختیار بگیرد دید به علیبنموسیالرضا بیش از این تعارف کند! چون بغداد به شدت مخالف بودند چون مأمون در خراسان ادعا میکرد که من شیعه علی هستم، چون معتزلی بود و به اصطلاح خودش روشنفکر و عقلگرا بود! خودش هم اهل مناظره و اهل قلم بود. مأمون شاید دانشمندترین خلیفه بنیعباس بود وقتی که دارد به بغداد میرود اینجا امام رضا(ع) را شهید میکند و بعد میرود. زمان امام جواد(ع) او و برادرش معتصم هم ملاحظاتی میکنند ولی بعد متوکّل میآید و شمشیر را از رو میبندد و میگوید این سیاست مأمون و محتشم راجع به علیبنموسی(ع) و محمدبنعلی(ع) یعنی امام جواد(ع) سیاست غلطی بود یک خطای بزرگ استراتژیک بود و اصلاً همه چیز را به اینها دادیم رفت، لذا سیاست عوض شد و خلاصه کشتیبان دیگری آمد. شروع کرد به بزن و بکوب! حتی قبر سیدالشهداء(ع) را خراب کرد و به آب بست! در حالی که میدانید پرچم سیاه بنیعباس طبق قول مشهور به عنوان عزای امام حسین و انتقام کربلا بوده است یکی از شعارهایشان از خراسان یالثاراتالحسین بوده که ایرانیها رفتند بنیامیه و رژیم اموی را سرنگون کردند ولی متوکل آمد قبر امام حسین(ع) را به آب بست و گفت زیارتش هم ممنوع است هرکه زیارت برود اعلام جنگ به حکومت است! اینقدر وقیح! که امام هادی(ع) را به شهادت رسانده، و مذهب حکومتی هم که زمان مأمون معتزلی و عقلگرا و مثلاً روشنفکر مسلک بود و نزدیک به عدلیه و شیعه بود از زمان متوکل یک مرتبه میگوید فقه حکومت فقه حنبلی باشد! و به سمت اهل حدیث و جریانهای فقه شافعی و مذهب کلامی اهل حدیث میرود یعنی به آن سمت میرود و شروع میکند تفکر اشعری را بعداً به یک شکل دیگری تقویت میکند که سیاست اصلیشان سرکوب و کشتار شیعه میشود که امام هادی(ع) را به شهادت میرساند و این قبیل. بعد از متوکل که فکر میکنم یک دهه حکومت و جنایت دارد اتفاقی میافتد که این اتفاق، شاخه عربی ... – این را دقت کنید – شاخه ایرانی بعد از این که مأمون به بغداد و عراق میآید، میآید شاخه عربی را که ضد شیعه است، شاخه ایرانی و خراسانی گرایش به شیعه دارد این شاخه خیلی ضد شیعه است و از اول رقابت دارد با اهل بیت(ع)، یک جابجایی تاکتیکی مأمون انجام میدهد. بعد از مأمون و معتصم و مسائل زمان امام جواد(ع) تحت تأثیر کاری که امام رضا(ع) و امام جواد(ع) کردند بغداد ناامن میشود یعنی یکسری شورش و خطر انقلاب هم از طرف شاخه عربی بنیعباس و جنگ داخلی بنیعباس چون مأمون برادرش امین را هم کشته بود که سر کار آمد، اول جنگ داخلی بین اینها شده است، هم شاخه ایرانی که این مسائل پیش میآید، آنجا هم پایتخت را از بغداد به سامرا میبرند و جداگانه اینجا یک پایتخت جدید میسازند و هم شاخه سوم از این به بعد، شاخه افسران ترک میآید، شاخه سوم، شاخه ترکهای آسیای میانه است که قدرت اصلی ارتش و ساواک، همه را حکومت دست افسران ژنرال ترک میدهد یعنی هم عربها و هم ایرانیها را حذف میکند و به حاشیه میگذارد و این باعث میشود که عراق و بغداد اصلاً شورش و هرج میشود حتی در سامرا پایتخت هم چندین بار شورش و هرج و مرج و جنگ داخلی بین خود بنیعباس میشود و کودتا پشت کودتا میشود همینطور خطر انقلاب ضد حکومت، به حدی که چهارتا خلیفه عباسی از جمله خود متوکل به دست همین افسران ترک، کشته شدند یعنی خودش ژنرالهای ترک را آورده سر کار، که به دست اینها ژنرالهای عرب و ایرانی بنیعباس را حذف کرده، بعد متوکل، خودش به دست اینها کشته میشود علیه خودش کودتا میکند! بچهاش را میآورند. آن وقت چهارتا خلیفه بنیعباس هر کدام در حد یک سال، دو سال، سه سال، حکومت کردند و هر کدام به دست آن یکی دیگر، یا برادر یا پدر و پسر کشته شدند منتهی به دست شاخههای مختلف ژنرالهای ترک در حکومت بنیعباس. یعنی کلاً حکومت دست آنها افتاده و اینها مَلیجک هستند و خلیفهها فقط در ویترین هستند خلافت عباسی اینقدر ضعیف شده است حتی زمان امام حسن عسگری(ع) عملاً اسم خلیفه هست اما چندین جا انقلاب شده و چندین جا حکومتهای علوی است قدرت خلافت عباسی تقریباً در خود عراق محدود شده و بخشی از عراق و بخشی از ایران است، و بقیه جاها خیلی کنترل ندارد. خوارج چندجا قیام کردند، شیعه چندجا قیام کرده، خود بنیعباس چند تیره شدند، بقایای بنیامیه دوباره یک جا در غرب قیام کردند. در این وضعیت هستند. و اینها خلیفهها فقط دستور میدهند، مترسک هستند فقط زندگیشان را میکردند و عیش و نوش میکردند. و 4تا کودتا در فاصله کوتاهی انجام میشود و 4تا خلیفه را سر کار میآورند کودتا میکنند، باز دید این به دردش نمیخورد باز یک گروه دیگری، خود اینها کودتا میکنند این را میکشند و یکی دیگر را سر کار میآورند! این وضعیت قدرت و حکومت در این زمان است و امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) بازداشت کرد و از مدینه به سامرا آورد، در زمان متوکل آنها را آوردند و در این فاصله این اتفاقها افتاد. فشار سنگین علیه شیعه بود، متمرکز، در عراق، در حجاز، بعد پسرش به نام منتصر، این آدم، بین اینها یک آدم نیمچه حسابی است که مدت کوتاهی هم بیشتر سرکار نبود، سریع همان نظامیها علیه او کودتا کردند و او را کشتند و یکی دیگر را آوردند کمتر از یک سال، علیه پدر متوکل و علیه بقیه، تقریباً یک جایی برخلاف پدرش میگوید که ما اصلاً حق حکومت نداشتیم کسی حق ندارد به قبر امام حسین(ع) توهین کند، میگوید فدک را به اهل بیت(ع) بدهید. البته این هم بازی است انگار که اهل بیت سر یک باغ با اینها دعوا داشتند! آن دفعه به شما گفتم که یک وقتی هارون به موسیبنجعفر گفت که آقا این مرزهای فدک را بگو تحویلتان بدهیم، ما هر دویمان بنیهاشم هستیم دعوا را تمامش کنیم، موسیبنجعفر(ع) گفتند مرزهای فدک را بگویم تحویل میدهید؟ گفت بله آقا میدهیم بیشترش را هم میدهیم. پیش خودش گفته بود حالا ممکن است دو – سه هکتار زیادتر هم بگوید بگذار بگوید! آقا هرچه شما بگویید قبول است. موسیبنجعفر(ع) گفتند مرزهای فدک از آمودریا ماوراءالنهر یعنی خراسان، تا مرزهای مدیترانه، از کجا تا کجا، تا یمن، یعنی کل حکومت اسلامی است. بحث ما سر عدالت و حکومت است، بحث یک باغ نیست. میگوید تا موسیبنجعفر(ع) فرمودند مرزهایش این است با عصبانیت همینطور که روی تخت سلطنت نشسته بود میگوید عجب! فدک اینقدر بزرگ شده! این فدک است؟ موسیبنجعفر(ع) فرمودند بله، ما سر باغ دعوا نداریم سر حکومت و عدالت است، سر حقالناس است، حکومت شما غصبی و ظالم است. این را که زد هارون گفت پس فدک نمیخواهد، همانجا که هست خوب است شما برگرد همانجایی که بودی! یعنی بازداشت. خب منتصر آمده و یک فضای بازی داده و از همین فرصت چندماه امام حسن عسگری(ع) استفادههای بزرگی کردند که دیگر فرصت نداریم توضیح بدهیم. بعد کودتا میکنند و ایشان را میکشند بعد مستعین میآید که او شیوه متوکل را ادامه میدهد ولی او هم سه چهار سال بیشتر خلیفه نیست باز علیه او هم کودتا میشود، خلاصه سه – چهارتا خلیفه پشت سر هم کودتا و کشته میشوند. بعدی میآید که تابع دیگران باشد. ولی امام حسن عسگری(ع) آن سازماندهی که به نام شبکه وکلا، قبلاً تشکیل شده بود و اصل آن را اگر بخواهید بعد از سقوط حکومت امام حسن(ع) سازماندهی شد. در کربلا ضربه خورد، بعد از عاشورا امام سجاد(ع) دوباره آن را بازسازی کردند، به دست امام باقر و امام صادق(ع) تعمیق و توسعه پیدا کرد رژیم بنیامیه که زمان امام صادق(ع) سرنگون شد این شبکه خیلی فعال و علنی شد. بنیعباس که مسلط شدند و کودتا کردند دوباره بخصوص زمان هارون این شبکه مخفی شد، زمانی که مأمون آمد و حضرت رضا(ع) علنی شدند دوباره این شبکه علنی شد و در سطح جهان اسلام گسترش پیدا کرد و سوار امکانات حکومتی شد. حالا شما ببینید حضرت رضا(ع) چه کار کردند؟ کسانی که تا دیروز در کوه و جنگل دنبال ایشان میگشتند که اینها را پیدا کنند و یکی یکی بکشند حالا مجبور هستند توی رودربایستی و تعارف، بگویند آقا بفرمایید! مثلاً حضرت رضا(ع) توی حکومت آمدند، بفرمایید تشریف بیاورید! حالا آن پلیسها و ساواکیها و شکنجهگرها دمِ در نگهبان اینطوری ایستادند و این شیعههای علوی که تحت تعقیب اینها بودند با احترام میآیند رد میشوند و اینها باید به آنها سلام نظامی بدهند و اینها بیایند بگویند برایشان غذا ببرید. من خودم را جای این مأمورهای مأمون که میگذارم آتش میگیرم! یعنی شما کسانی که هزاران نفر از اینها را کشتید، دربهدر دنبال اینها بودید و اینها از شما کشتند، یکی یکی اینها را در کوه و بیابان تعقیبشان میکردید، این امامزادهها کی هستند؟ اغلب اینها تحت تعقیب بودند و جنگ مسلحانه شهید شدند میآمدند صدور انقلاب بکنند حکومت علوی تشکیل بدهند تربیت نیرو کنند، اکثر امامزادههای راستین اینطوری بودند نه قلابیهایشان. و یکی از بزرگترین امامزادههای تاریخ، اسمش روحالله الموسوی الخمینی است. و از اولاد همین موسیبنجعفر(ع) است و کار عظیمی که در تاریخ شیعه کرد که بین تهران و قم است (امام خمینی(ره)). و بعد از هزار و چند صد سال نشان داد که حرکت اهل بیت و علوی یعنی چه؟ مردمی بودن، دینی بودن خالص، معنوی بودن، انقلابی بودن، مجاهد بودن، نترس بودن، اینها اولاد اهل بیت(ع) هستند این را صدها برابر کنید ببینید امام حسن عسگری(ع) و امام هادی(ع) چه کسانی بودند چون ما باید حسی بفهمیم ذهنی نمیفهمیم. ببینید ائمه(ع) موسیبنجعفر(ع) و علیبنموسیالرضا(ع) ببینید اینها چه کسانی بودند؟ که این یکی از شاگردان این مکتب است تازه بعد از هزار سال.
عرضم را ختم میکنم، چهارتا شبکه عظیم بنیان رژیم عباسی را لرزانده است. یکی شبکه شیعیان زیدی است که از نوادگان حسنبنعلی(ع) هستند. یکی شیعیان اسماعیلی هستند که از نسل امام صادق(ع) هستند یکی هم که مستقیم از پیروان امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) هستند، و چندتا هم جریانهای دیگر شیعی هستند که به کسی کاری ندارند و از کسی هم اطاعت نمیکردند، همه اینها در قیامهای مسلحانه هستند این شبکه را دقت کنید که امام حسن عسگری(ع) در سن نوجوانی، به سن شماها، در زندان زیر هزاران چشم، این شبکه در سطح جهان از خراسان و مرزهای چین و هند، تا شمال آفریقا رهبری میکردند و اینها نمیفهمیدند. این امام حسن عسگری(ع) است. حالا من اصلاً به جنبههای معنوی و کرامات امام حسن عسگری(ع) اشاره نکردم. یک نمونه به شما عرض کنم، یک وقتی حکومت ایشان را توی گودال شیرها میاندازند توی این فیلمهای غربیها دیدید که این رومیها گودالی داشتند شیر و ببر بودند که بردهها و آدمها را آنجا میاندازند که این بردهها را بخورند و آنها هم نگاه میکردند تفریح میکردند! هم متوکل با امام هادی(ع) این کار را کرده است و هم با امام حسن عسگری(ع) این کار را کردند. از بعضی از کرامات امام حسن عسگری(ع) و قدرت روحی این بزرگوار، یک نمونهاش را به شما عرض کنم که در 28- 29 سالگی شهید شدند. خلیفه دستور میدهد میگوید این توی زندان است اینطوری به او نگاه نکن این دارد در سطح جهان اسلام توطئه میکند این هم مدرک! میآیند ولی سندی پیدا نمیکنند، خلیفه میگوید حسابش را برسید و کارش را تمام کنید. میگویند چطوری؟ میگوید امام را در گودال شیر بیندازید که یک کم زجر بکشد. مأمورها میآیند که کسی نفهمد ایشان را در حالی که دستش در زنجیر است، امام حسن عسگری(ع) را در گودال شیرها میاندازند و میروند. مأموری که مسئول آنجاست بعد از نیم ساعت یک ساعت دیگر از او میپرسند که چه شد؟ مأمور میگوید او را نخوردند شیرها مثل بچه گربه نشستند، شیرهایی که مدام کارشان آدم دریدن و آدم خوردن بوده، مأمور و رئیس ساواک میخواهد به خلیفه گزارش بدهد میگوید خودت بیا ببین چه خبر است؟ آمده میبیند که امام حسن عسگری(ع) وسط گودال، بین شیرها روی زمین نشستند و شیرها هم دور و بر ایشان مثل بچه گربه نشستند و به جای این که خُرناس بکشند میومیو میکنند! این دیوانه میشود و به خلیفه میگوید که من یک صحنهای دیدم که اصلاً تصورش را هم نمیکنید خودتان باید بیایید ببینید که اینجا کارشان خوردن آدمهاست، همه نشستند. خلیفه میترسد یک جلسهای میگذارد که از ایشان عذرخواهی و دلجویی کنند!
نمونه دیگر، یک بار از امام حسن عسگری(ع) عصبانی میشوند و میگویند ایشان را حبس ببرید، توی زندان میبرند و خلیفه شخصاً – چون گفتم چهارتا خلیفه زمان امام حسن عسگری(ع) هستند که مدام علیه هم کودتا میکردند و کشته میشدند – خلیفه میگوید ایشان را بسپارید دست دو نفر از جانیترین و جلّادترین رئیس زندانها، و بگویید تا میتوانید او را زجر بدهید و اگر هم زیر شکنجه و کتک مُرد، مُرد! گزارش بعدی؛ امام حسن عسگری(ع) با اینها هم همان کاری را کرده که با آن شیرها کرده است! این خیلی خندهدار و جالب است میگوید امام حسن عسگری(ع) این جوان بیست و چند ساله را دست این مأمورهای جلاد سپردیم که میگفت ما هرکس را به اینها میسپاریم زیر شکنجه نطقشان باز میشود میبینند امام حسن عسگری(ع) مشغول نماز هستند و این دوتا هم اقتدا به ایشان کردند! بعد امام حسن عسگری(ع) آن گوشه مینشینند و مشغول ذکر بودند و آن دوتا هم آن گوشه مینشینند و نمازهای قضایشان را دارند میخوانند! میپرسد شما دیوانهاید یا این جادوگر است؟ چرا اینطوری شدید؟ مأمورها میگویند اصلاً تا داخل آمد – این روایت در منابع اهل سنت از زندانبان است- میگوید تا این جوان داخل آمد ما نگاه توی چشمش کردیم دیدیم ما مصلوبالاراده هستیم! این کیست؟ این چطور آدمی است؟ نگاهمان در نگاه هم گره خورد من به کلی هر نوع ارادهای برای اذیت کردن و شکنجه کردن این آدم را از دست دادم. پرسید به شما چه گفته؟ شما را جادو کرد؟ گفتند اصلاً با ما حرفی نزد، وجودش جادو بود. امام اینها را عوض کرد به حدی که حکومت یکی از اینها را اخراج میکند. آن یکی دیگر را هم میگوید برو بازنشسته شو! دیگر به درد ما نمیخوری! بعد میگویند در تمام مدتی که ایشان در زندان است روزها روزه است و شبها تا صبح مشغول ذکر و عبادت است. اخلاق انسانی و خوش او، و آن روحانیت امام حسن عسگری(ع) شیر را گربه ملوس میکند و این جلاد را تبدیل به عابد و زاهد و مسلمان میکند.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی